در حسرت دمنوش مکی و بومادران

سابقاً کلپوره به از کاسنی باشد بر مزار مرشد کما که دائما یکسان نباشد مراد ما

زورنامه #۴

۱- چند روزی می‌شود که به پا شدم، دقیقا از زورنامه قبلی. برنامه خوابم مرتب شده، کلاس‌ها و جلساتم را شرکت می‌کنم، کارهایم را تا حد خوبی انجام می‌دهم، رژیم غذایی‌ام سالم‌تر و هدفمندتر شده و الخ. اصل کلام که تقریباً همه چیز خوب پیش می‌رود.

۲- این فکر استرس‌زا نامه را در پستو سرداب ذهنم پنهان کردم و در حال حاضر تنها از آن فرار می‌کنم. بهتر است بگویم بسمل راه طریقت شد و بهانه بهبود زندگی! جالب است، بلکل دارم راه را اشتباه می‌زنم ولیکن که حس می‌کنم در میان اقیانوس برایم یک تابلو نئونی علم کرده و مسیر را نشان می‌دهد. قمار سنگینی روی تایید شدن نامه بسته‌ام و اگر اینطور نشود، واقعا غرق می‌شوم، ذهناً سرخورده و محاطا درمانده. حالا بیا و جمع‌اش کن... حتی فکر کردن به این موضوع وهم آور است.

۳- تنها روزنه امیدی هم که طی این دو ماه برای حل مسئله‌ام داشتم، از بین رفت. کل آن خط فکری‌ام منتهی شد به یکی از روش‌های معروفی که برای این مسئله قبلا منتشر شده بود. خوشحالم که حالا دوباره با یک خط فکری و هزار کلنجار در ذهن خودم یکی از معروف‌ترین روش‌ها برای این مسئله را ساختم اما آنچه انتظار داشتم نشد.

۴- متاسفانه هنوز خودم را در رده دودکش‌سانان دسته بندی می‌کنم. مصرف کم که نشده هیچ، حتی شاید زیاد هم شده باشد.

۵- خلاصه که تقریبا هیچ چیزی برای خوشحالی و انگیزه‌زایی در خودم ندارم، شاید حتی مسئله را هم ول کنم و شکست را قبول کنم. با این حال خوشحالم، نه انگیزه دارم، نه مسیری، نه از شرایط راضی، اما از ته ذهنم، خوشحالم! احتمالا مغزم تاب برداشته! چه می‌دانم؟

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
از دار دنیا یه خر سبز آرزوها داشتیم که اونم به بهونه ۸۸ از ما گرفتن!
بعد از سال‌ها خبر رسید روی موتور تصادف کرده، به سرمون زد بریم عیادتش، گفتن شاش‌بند شده، مرده؛
خلاصه شدیم بی‌آرزو مطلق، رو به زوال عقل.
حالا بعد از چند سال برگشتیم به زندگی، یه جورایی مثل ریه‌های روی پاکت سیگار!
همانم کما که اینبار زنده و سرشار، در تقلا برای بهبودی...