در حسرت دمنوش مکی و بومادران

سابقاً کلپوره به از کاسنی باشد بر مزار مرشد کما که دائما یکسان نباشد مراد ما

عسل است

«ساعدی» می‌گفت، دو دیوانه؟ که چی؟ و انگار ما همه عاقل بودیم!

«بریده‌ای از اسماعیل»

توی مقدمه اش از فروغ هم نوشته.. براهنیِ دغل! :))

 

حاجیمون خود ظلمه و بیان صریح آنتلکت. ولی این جمله‌اش لامذهب عصسله، عسل!

آدم توی دلش میگه هی خدا چی میشد فلانی برگرده باز بنویسه. خدا هم نگاه میندازه میگه چون تویی، قبول. دل نیست که؛ چاه عریضه‌ی مسجد جمکرانه. دنیا نیست که؛ سرزمین عجایبه.

سلام هاشم کوچیکه =))

باشه که درد و بلاهایمان را همان سرزمین عجایب حل کند!
سلام عیلکم =)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
از دار دنیا یه خر سبز آرزوها داشتیم که اونم به بهونه ۸۸ از ما گرفتن!
بعد از سال‌ها خبر رسید روی موتور تصادف کرده، به سرمون زد بریم عیادتش، گفتن شاش‌بند شده، مرده؛
خلاصه شدیم بی‌آرزو مطلق، رو به زوال عقل.
حالا بعد از چند سال برگشتیم به زندگی، یه جورایی مثل ریه‌های روی پاکت سیگار!
همانم کما که اینبار زنده و سرشار، در تقلا برای بهبودی...